تعزیهخوان پیشکسوت:
خوانندهای که با مردم ارتباط برقرار نکند، تعزیهخوان نیست
خوانندهای که با مردم ارتباط برقرار نکند، تعزیهخوان نیست 2
خوانندهای که با مردم ارتباط برقرار نکند، تعزیهخوان نیست 2
تعزیه یکی از هنرهای ایرانی است که هنرمندان این عرصه به ویژه پیشکسوتان؛ حرفهای زیادی درباره آن دارند، در ماه محرم و روزهای عزاداری امام حسین (ع) و یارانش، داوود فتحعلیبیگی که خود یکی از پژوهشگران و کارشناسان هنر تعزیه است با قوامالدین قاسمی درباره زندگی و تجربیات این تعزیهخوان برای سایت ایران تئاتر گفتوگویی را انجام داد. او در این گفتوگو از اینکه چطور تعزیهخوان شده و همکاری با بزرگان تعزیه از جمله هاشم فیاض گفت. قاسمی معتقد است، برای خواندن فقط صدای خوب کافی نیست. یک تعزیهخوان باید تکنیک بداند، نه اینکه فقط تحریر بزند. او باید قدرت بیان و حرکت را با هم داشته باشد، خواننده تعزیه که با مردم ارتباط برقرار نکند، تعزیهخوان نیست.
به گزارش ایران تئاتر، قوامالدین قاسمی که همه او را به نام جمال میشناسند، سالها است در تغزیه دستی برآتش دارد و این هنر آیینی را زندگی کردهاست. گفتوگوی داوود فتحعلیبیگی را با این تعزیهخوان پیشکسوت میخوانید:
از چه زمانی و چگونه تعزیه را شروع کردید؟
من در نوده طالقان به دنیا آمدم و بعد از مقطع ابتدایی برای ادامه تحصیل به قزوین رفتم. پدر بزرگ، دایی و برادر من تعزیهخوان بودند، اما من تعزیه را با علیجان یوسفی در قزوین آغاز کردم. کلاس ششم بودم و از آنجایی که خیلی به این کار علاقه داشتم؛ روزهای تعطیل با تقی، پسر علیجان که دوستم بود، میرفتم پای تعزیهشان مینشستم. یک روز میخواستند، تعزیه دو طفلان را بخوانند؛ علیجان یک نسخه به من داد و گفت لباس بپوش و تو هم بخوان، گفتم بلد نیستم، گفت نگران نباش، هرکاری تقی کرد، تو هم انجام بده، از آنجا وارد تعزیه شدم و دیگر هر هفته، شبهای جمعه در گروه تعزیه اجرا میکردم.
چه سالی به تهران آمدید و تعزیه را چگونه ادامه دادید؟
حدود سال 1350 به تهران آمدم و شبانه ادامه تحصیل دادم. در عین حال هر شب جمعه در هیاتها شرکت میکردم تا با تعزیهخوانهای تهرانی هم آشنا شوم. یکی از این مجالس، هیات خیرالله خان پدر حاج آقا قدوسیان در خیابان جی بود، یکی دو هفته اول چشمم به دستش بود که به من هم نسخه بدهد که نداد، اما هفته سوم نسخه سه برادران ابوالفضل را(نسخهای که این روزها خیلی خوانده نمیشود) دادند؛ خواندم و گفتند دیگر هر هفته بیا، بعد از آن با شخصی به نام شاهرخی آشنا شدم که روزهای جمعه صبح در حسینیهای در چهارراه عباسی، تعزیه لباسی داشت. مش تقی رئیسی پدر احمد عزیزی، هم با یوسف عزیزی و احمد عزیزی پسرانش آن جا بودند. از هفته دوم تعزیه چاریاری میخواندند و نسخه ابراهیم را به من دادند.
ابراهیم چاریاری که به شما دادند، شاه نسخه است، بلد بودید، بخوانید؟
راستش اولین بارم بود، ادعا کردم بلدم، چون خیلی علاقه داشتم، زود یاد گرفتم و از پسش برآمدم. یک شیپورچی قدیمی بود که همه آهنگها را بلد بود؛ من گوشم به شیپور بود، هرچه میزد، میخواندم. آن زمان ما نمیدانستیم، اسم دستگاهها چیست و گوشی یاد میگرفتیم. تغزیهخوانهای قدیمی همه سینه به سینه یاد گرفتهاند و زیر دست استاد کار کردهاند، خلاصه تا مدتها با گروه شاهرخی بودم، ۴ سال هفتهخوانی کردیم و هیاتهای هفتگی را هم جداگانه شرکت میکردم. باید بگویم جلسات هیاتهای تعزیهخوانی به نوعی جزء تمرینهای هفتگی بود، اساتیدی که حضور داشتند جوانترها را راهنمایی میکردند و این یکی از روشهای آموزش سینه به سینه بود. همین تمرین هفتگی باعث میشد، صدا و سینهشان برای خواندن همیشه آماده باشد.
خب چطور شد که پای ثابت تعزیههای امامزاده حسن شدی؟
خانه ما امامزاده حسن بود و آنجا هرروز بعد از ظهرها تعزیه لباسی میخواندند. زینالعابدین خالقی و حسن طبال مخالف میخوانند و حبیب رزاقی هم شهادتخوانشان بود. شنیدهام که مرحوم مرتضی سلیمانی که خودش هم در آن زمان تعزیهخوان مطرحی بود، میگفته برویم امامزاده حسن، لباس پوشیدن حبیب رزاقی را ببینیم و یاد بگیریم. من هم در بازار کار میکردم. تا ظهر کارم تمام میشد و مستقیم میآمدم پای تعزیه، قدیم خیلی جمعیت زیادی میآمد در حالی که انقدر هم به آن بها نمیدادند و تعزیهخوانها به صورت دوره گرد توی کوچه پس کوچه و امامزادهها میخواندند.
متأسفانه آنقدر به یک نمایش سنتی با سابقه بیش از دو قرن و نیم، بیمهری شده بود که گروههای حرفهای ناچار بودند در کنار خیابانها و یا سر مزار بخوانند؛ درحالیکه باید تماشاخانهای درست میشد تا به طور مستمر این هنر را در آن اجرا کنند. آن زمان خیلیها شغلشان همین بود و زندگیشان از همین راه و با نذورات مردم میگذشت، برگردیم امامزاده حسن؛ بیشتر چه تعزیههایی میخواندید؟
تعزیه نسخههای زیادی دارد، اما مردم فقط چند تای آن را میشناسند. بیشتر تعزیه حضرت عباس را میخواهند، هنوز هم همین مشکل را داریم.
چون مردم بیشتر نذر حضرت ابوالفضل میکنند، بیشتر این نسخه را دوست دارند؛ شما هر شب در امامزاده حسن تعزیه ابوالفضل میخواندید؟
اگر جمعیت داشتیم ابوالفضل، اگر نداشتیم فتاح و اگر جمعیت متوسط بود، مسلم و حر میخواندیم. شهادت علی اکبر و قاسم را هم چون آن زمان تجهیزات نداشتیم، نمیتوانستیم بخوانیم. خیلی از تماشاگرانمان هرشب میآمدند، طوری که اشعار را از حفظ شده بودند و با ما میخواندند؛ ولی من خودم بیشتر تغزیه غریب* میخوانم و همه مرا به خواندن تعزیههای غریب میشناسند. به هرحال ما در امامزاده حسن ادامه دادیم، تا اینکه یک نفر مجتبی نامی بود که بهش میگفتند، سید بلندگو. خودش تنها میرفت با یک بلندگو دستی در کوچهها تعزیه میخواند. یک روز به او گفتم تو که میروی حداقل عدهای را هم با خودت ببر؛ گفت من بلد نیستم، شما خودت گروه درست کن. از آن زمان من یک گروه درست کردم و از شهرک ولیعصر و یافت آباد که آن زمان حالت روستایی داشت، کوچه به کوچه تعزیهخوانی کردیم.
تا جایی که من یادم هست و مرحوم فیاض هم در خاطراتشان اشاره کردهاند، گاهی مامورها در همان امامزاده حسن و میدان شوش میآمدند، تعزیه را به بهانه سد معبر جمع میکردند، این مشکل برای شما هم پیش آمده بود؟
بله؛ ما برای پاسبانها اسم رمز گذاشته بودیم به نام اسکندر؛ هر زمان میآمدند، یکی از بچهها خبر میداد که اسکندر آمد. بچههای گروه با بعضیهایشان آشنا شده بودند و بهشان مقداری پول میدادند؛ آنها هم اجازه میدادند، تعزیه ادامه پیدا کند، اما خیلی اوقات هم همکاری نکرده و تعزیه را جمع میکردند، طبل و شیپور را میشکستند. اما نکته مهم این بود که مردم به خصوص خانمهای مسنی که هر روز پای مجلس مینشستند از ما در مقابل مامورها دفاع میکردند، با همه اینها گاهی هم دستگیر میشدیم، مثلاً یک بار با علیجان یوسفی در حکمآباد قزوین تعزیه داشتیم، ژاندارمها آمدند، همه ما را گرفتند و بردند ژاندارمری و بازجویی کردند.
با مرحوم هاشم فیاض چطور آشنا شدید؟
آشنایی ما از خیلی قدیم بود، چون او همسایه پدربزرگم بود؛ اما همکاریمان از سال ۶۳ شروع شد که شما مسئولیت تعزیه تالار محراب را گرفتید و ما، مرحوم فیاض را به عنوان بزرگتر دعوت کردیم و یک دهه در آنجا تعزیه خواندیم. از آن به بعد سی سال همراه ایشان بودم، سه دهه رفتیم، نطنز و بسیار از او آموختم، خیلی خلاق بود و در تعزیههایش نوآوریهایی میکرد که تماشاگر مجذوب میشد.
از چه زمانی شهادت خوان شدید؟
زمانی که ما با مرحوم فیاض به نطنز میرفتیم، من هنوز متفرقهخوان و غلامعلی ایوبی شهادتخوان بود. یک نفر به اسم علی مشتحسن هم داشتیم، جثه ریزی داشت و خیلی قشنگ امام میخواند و علی میرزاعلی هم بود که خیلی خوب شیپور تعزیه میزد. یک شب هیات سرشک هم درخواست تعزیهخوانی کرد و مرحوم فیاض نسخه حر را به من داد و گفت حاضر کن که فردا صبح بخوانی. من خواندم و زره پوشی را اجرا کردم، مرحوم فیاض گفت از این تاریخ شهادتخوان من شما هستید.
پس از آن زمان با غلامعلی ایوبی بودید، از او چه خاطرهای دارید؟
سه دهه با غلامعلی ایوبی در نطنز تعزیه اجرا میکردیم، خیلی با شخصیت و بسیار کم حرف و آرام بود. سوارکار ماهری بود، طوری که میپرید روی اسب درحال حرکت و در تکیه افراشته میچرخید. تعزیهخوان بسیار مسلطی است اما الان سنی ازش گذشته و خیلی روی صحنه نیست. مرحوم فیاض همیشه میگفت، تغزیه، جوان پسند است تا جوان هستید، باید بخوانید.
در تمام این سالها که تعزیه خواندید، کدام مجلس از نظر شما تأثیرگذارتر است؟
تعزیه بخشهایی دارد که به معنای واقعی تکان دهنده است، مثلاً گفتوگوی ذوالفقار در تعزیه ابالفضل، خیلی تأثیرگذار است که اخوی من علا قاسمی به بهترین شکل اجرا میکرد و برایش نوا، راک یا شور میزدند (چون رزمیها باید در این دستگاهها خوانده شود). به قدری زیبا میخواند که شبیهاش دیگر نیست و در ایران به نوعی تبدیل به معیار شده است. یا به عنوان مثال، در تعزیه حضرت مسلم وقتی خانه را محاصره کردهاند، باید رزمی بخواند و شجاعت خود را نشان بدهد. خوانندههایی داریم که در همین بخش، مخاطب را شگفتزده میکنند. اینجا حضرت مسلم زرهپوشی دارد که مهمترین بخش تعزیه است. میاندازندش در چاه و حالا باید محزون بخواند و مظلومیتش را نشان بدهد که اصلا کار آسانی نیست. اگر خواننده هم تجربه داشته باشد و هم صدای خوب، تمامی نسخ تعزیه تأثیرگذار است.
خواننده از نظر شما چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
من خودم بارها به تعزیهخوانها گفتهام، خوانندهای که با مردم ارتباط برقرار نکند، تعزیهخوان نیست. در این چند سال که در محضر اساتید بودهام، آموختهام که خواننده باید قدرت بیان و حرکت را با هم داشته باشد. اکثر تغزیهها با مناجات در بیات ترک شروع میشود، کسی که دستگاه را شروع میکند، ردیف هم باید بلد باشد وگرنه نمیتواند اوجش را بخواند. برای خواندن فقط صدای خوب کافی نیست. یک تعزیهخوان باید تکنیک بداند. نه اینکه فقط تحریر بزند.
میخواهم بدانم در کدام مجلس خودتان بیشتر متأثر میشوید و گریهتان میگیرد؟
لحظهای که میروم، بالای سر علیاکبر و به عنوان امام سرش را به دامن میگیرم، گریهام میگیرد و چون خودم هم یک فرزند جوان از دست دادهام، ناخودآگاه منقلب میشوم و یا لحظه شهادت امام (ع) که اذان ظهر و آخرین نماز امام است و میگوید مهلتی به من بدهید تا نماز بخوانم؛ دیگر انگار در صحنه کربلا میروم. هرچند که من به طور کلی از ساعتی که لباس میپوشم تا نقشی را در تعزیه اجرا کنم، دیگر خودم نیستم و در قالب نقش فرو میروم.
مردم وقتی تعزیه تماشا میکنند، شما را نمیبینند، بنا بر نیت و عقایدشان گویا دارند، معصومین را میبینند...
بله واقعا؛ یک بار خانمی یک لیوان آب آورد به من داد، چند جرعه که خوردم، باقیمانده آب را از من گرفت و گفت برای فرزند بیمارم که سرطان دارد، به نیت شفا میبرم. خیلی منقلب شدم که خداوند انقدر به ما آبرو داده است. یک ماه بعد همان خانم آمد گروه را به شام دعوت کرد و گفت فرزندم شفا گرفته است.
*تعزیههایی که خیلی به ندرت خوانده میشود و ناآشناست را «تعزیه غریب» میگویند.